اعتباريات عيني و مسئله نسبيت
درسگفتارهاي استاد حميد پارسانيا
قاسم ابراهيميپور[1]
مقدمه
بحث اعتباريات، ريشه در مباحث فارابي دارد. اين که موضوع علوم انساني (علم مدني)، با اراده انسان به وجود ميآيد و به همين دليل اين علوم را ميتوان «علم الانسان» ناميد؛ مورد توجه فارابي بوده است. انديشمندان علم اصول نيز به اين مسئله توجه داشتهاند. مرحوم محقق اصفهاني در کتاب «نهايه الدرايه»، اعتباريات را مطرح کرده است. مرحوم آخوند نيز گفتوگوهاي فراواني در خصوص اعتبارايات با ديگران دارد. اما علامه طباطبايي تحت تاثير استاد خود محقق اصفهاني، اين بحث را به صورت مفصلتري مطرح کرده است. اصل بحث اعتباریات را علامه، قبل از نوشتن المیزان در نجف تدوين نموده است. رساله اعتباريات از معدود آثار ایشان است که با خود به تبريز آوردند. بعد علامه در اصول فلسفه و روش رئاليسم و بخشهاي بسياري از تفسير «المیزان»، ابعاد مختلفي از اين بحث را به تناسب مباحثي مثل قضاء و قدر يا رابطه اعتباریات با مباحث منطقی و معرفتشناختي و ... مطرح نموده است. اما در تفسير آیات 10 تا 25 سوره اعراف، بحث اعتباريات نسبتا مفصلتر مطرح شده است. در اين بخش از تفسير «الميزان»، مباحث مربوط به خلقت انسان، هبوط او، عملکرد شیطان، عروج مجدد انسان، صعود او به سوی خداوند سبحان و نقش ضروري که اعتباریات در حلقات اين حرکت جوهری و متدرج ایفاء میکنند، مطرح شده است. در آنجا شش اشکالی را که برای خلقت انسان از زبان شیطان در تورات نقل شده است و سخن فخر رازي نسبت به اهمیت این اشکالات و پاسخی را که به تفصیل در یک بحث عقلی و روایی مطرح میکنند، بحث اعتباریات به نحو جامع مطرح میشود. اين بخش از الميزان، هر چند نسبت به رساله اعتباريات، مختصرتر ميباشد، اما از حيث کاربرد، لوازم و ابعاد مختلف بحث، جامعتر و گوياتر است.
نظريه اعتباريات علامه، هم به دليل مناسبت و تاثيري که در حوزه علوم اسلامي دارد و هم به دليل نقش مهمي که در مواجهات فکري با جريانهاي معرفتي و فلسفي و يا در حوزه علوم انساني و علوم اجتماعي غربي دارد؛ مورد توجه انديشمندان فراواني قرار گرفته است. در اين ميان سه رويکرد کلي نسبت به اعتباريات، از سوي شاگردان برجسته ايشان، شهيد مطهري، آيتالله مصباح يزدي و آيتالله جوادي آملي، مطرح شده است.
شهيد مطهري
اولین کسی که به تفصیل در ذیل مباحث اعتباريات علامه، يکي از ابعاد بحث را باز کرد، مرحوم شهید مطهری است. نگراني شهيد مطهري اين بود که از بحث اعتباريات اين گونه برداشت شود که ارزشها و معرفتهايي که در قلمرو انسانيات است، نسبي است و حال اين علامه نيز با چنين برداشتي مخالف است و اصلا مباني ايشان امکان آن را منتفي ميکند. شهيد مطهري در حاشيهاي که بر اصول فلسفه و روش رئاليسم نگاشتهاند، با استفاده از مباني علامه و تکميل مباحث اعتباريات، از طريق تصوير دو من و طرح نسبت اعتباريات با غايات، اين برداشت را مورد نقد قرار ميدهند.
طرح اين برداشت از مباحث اعتباريات، در دهه بعد، نشان داد دغدغه شهيد مطهري دقيق و به جا بوده است. اکنون نيز اين قرائت يک حالت فزايندهاي دارد. تطبيق نظر ايشان با مباحث فلاسفه پست مدرن مثل ديلتاي در حوزه علوم انساني و انتشار مقالات کتابهايي در اين زمينه نشان از زنده بودن بحث شهيد مطهري است.
آيتالله مصباح يزدي
مسیر دومی را که نسبت به این بحث بسط بیشتري پیدا کرد، یک مسیر معرفت شناختی است. اين که جایگاه اعتباریات در بین مفاهیم و حوزههای معرفتی انسان کجاست؟ حضرت آیتالله مصباح بیشتر از این زاویه بحث را دنبال کردند که اعتباریات در قیاس با دیگر مفاهیم، مقولات ثانیه فلسفی و منطقی و مقولات اولیه که به آنها نيز به گونهای اعتباری گفته میشود، چه جايگاهي دارند. معاني مختلف اعتباري، کاربردهاي مختلف مفهوم اعتباري در حوزه مفاهيم، رابطه مفاهيم اعتباري با مفاهيم در حوزه علوم حقيقي، ارتباط مفاهيم اعتباري با مفاهيم ارزشي، این که مفاهیم ارزشی اعتباری، وجوب بالغیر هستند که مرحوم دکتر مهدی حائری این طور تفسیر میکردند، یا وجوب بالقیاس الیالغیر هستند، یا اين که در یک محدودهای بالقیاس و در یک حوزهای نظير مفاهيم حقيقي ديگر، مستقل هستند، توسط آيتالله مصباح، مورد توجه قرار گرفت.
آيتالله جوادي آملي
بعد دیگری از مباحث اعتباريات، که در المیزان و در دیگر آثار مطرح شده است، اين است که اعتباریات موجود به وجود ذهنی هستند و مصداق این مفاهیم، اعتباری است زيرا از طريق اراده انسان محقق ميشود. البته از نظر علامه، همه مفاهیم، چه اين اعتباریات چه مفاهيم حقيقي، نفس الامرشان در فعل خداست و همه فعلالله هستند. بنابراين افعالی که از مسیر اراده انسان محقق میشوند، واقعیات اعتباری هستند. البته این واقعیتهای اعتباری متاخر از مفاهیم اعتباری است که ذهن میسازد. آنها اعتباریات به حمل شایع و اینها اعتباریات به حمل اولی و موجود به وجود ذهنی هستند.
حضرت آیت الله جوادی بیشتر اعتباريات را از این زاویه بسط دادند و بر همین اساس پیشنهاد ميکنند که مباحث جديدي باید به صورت بابهای مستقل به مباحث فلسفی افزوده شود. مثل بحث «الوجود اما مجرد و اما مادی»، وجود يا مجرد است يا مادي، که در ضمن مباحث دیگر مطرح میشده و بوعلی آن را به عنوان فصل مستقل در اول نمط چهارم مطرح ميکند. و حال اين که به عنوان یک باب مستقل، مثل «الوجود اما واجب اما ممکن»، وجود يا واجب است يا ممکن، یا «الوجود اما ذهنی و اما عینی»، وجود يا ذهني يا عيني، بايد مورد توجه قرار بگيرد. همچنين بحث «الوجود اما حقیقی و اما اعتباری»، وجود يا حقيقي است يا اعتباري، نيز بايد به صورت يک باب مستقل مورد بحث قرار گيرد. وجود اعتباری اینجا ناظر به حوزه مفاهیم نیست بلکه ناظر به تحقق عینی آن است. زيرا «الوجود اما ذهنی و اما عینی»، وجود يا ذهني است يا عيني، و «الوجود العینی اما حقیقی و اما اعتباری»، وجود عيني يا حقيقي است يا اعتباري، همان طور که «ان الوجود اما واجب و اما ممکن»، وجود يا واجب است يا ممکن، و «الوجود الممکن اما جوهر و اما عرض»، وجود ممکن يا جوهر است يا عرض.
تاکید ایشان بر طرح مستقل اين مباحث، مباحث متناسب با خود را به دنبال دارد که در حوزه علوم انسانی هم آثار فراواني خواهد داشت. اما اگر بحث اعتباریات به حوزه مباحث معرفتشناختی آن ختم شود، در حوزه علوم اجتماعی مسئله جامعه بیشتر به یک مفهوم ذهنی تقليل مييابد. و حال اين که اگر اعتباریات به وجود عینی و تکوینی هم باز گردد و به عنوان يک حلقه غير قابل گذشت در مسیر کمال انسان باشد که حتما بايد تحقق پیدا کند، ميتوان وجود جامعه را از آن نتيجه گرفت. اين رويکرد در مباحث جدی حوزه علوم اجتماعی و دوگانههایی مثل فرد و جامعه، عامل و ساختار، نيز آثار تعیین کننده دیگری دارد. در واقع بحث اعتباریات علامه از این زاویه میتواند جنبه عینی این هستیها را در معرض تطبیقات جدیدتری قرار بدهد.
معاني اعتباري
ما لفظ را برای مصداق تعیین میکنیم یا برای مفهوم؟ اول تصوری از آب داریم، بعد لفظ را برای آن تصور میکنیم. با این وضع لفظ، آب موجود به وجود لفظی شد. وقتی مینویسیم آب، موجود به وجود کتبی میشود. دلالت وجود کتبی بر وجود مفهومی یا دلالت وجود لفظی بر وجود مفهومی دلالت اعتباری است. اما آيا دلالت تصوير شيء در آینه نيز بر خود شيء، وضعی و اعتباری است؟ این گونه دلالت يا دلالت مفهوم بر مصداق اعتباری نیست. مفاهیم نسبت به مصادیقشان ساخته ذهن نیستند. رابطه این دو تا را ما نمیسازیم بلکه مییابیم. لفظ خود احکامی دارد. دستهاي از اين احکام مربوط به خود لفظ و دستهاي ديگر به تبع مفهوم است، يعني حکم مال مفهوم است. مثلا میگوییم الفاظ یا اسماند یا فعل یا حرف. حرفاند، یعنی آن مفهوم حرفی است و مستقل نیست. مثل مفهوم «از» يا «من». این حکم مربوط به مفهوم است. اما خوش آهنگي لفظ، سجع آن، درشتي، ريزي، زير و بمي آن و ... احکام خود لفظ است. ربط لفظ با مفهوم اعتباري است و به تبع آن ربط لفظ با مصداق که با وساطت مفهوم است، نيز اعتباري ميشود.
1.مفاهيم انتزاعي
وضع بر دو قسم تکويني و قراردادي است. رابطه مفاهیم با مصداق نيز چند گونه است. گاهی مفهوم، فرد دارد و گاهی فرد ندارد بلکه مصداق دارد. مصداق هم ميتواند يک امر وجودي يا يک امر عدمي باشد. مصداق وجودي نيز بر سه گونه عيني، ذهني و اعتباري است. به عنوان نمونه «شيء»، مفهومي است که فرد ندارد و مصداق دارد. این ماژیک است، شیء هم هست، ممکن هم هست. آیا ما سه چیز در خارج داریم یا یک چیز؟ این میز است، شیء هم هست اما با ماژیک هم متفاوت است. شیء آنجا ماژیک است و اینجا میز. مفهومشان یکی است اما مصداقشان متعدد است. اين گونه مفاهيم که فرد ندارند، را مفاهيم اعتباري ميناميم. به مفاهیم فلسفی میگویند معقولات ثانیه فلسفی، به مفاهیم منطقی هم میگویند معقولات ثانیه منطقی. اين مفاهيم فرد ندارند اما مصداق دارند. البته مصداق آنها در ذهن است مثل «کلی». انسانِ در ذهن «کلی» است اما انسانِ در خارج، «کلی» نیست. این نوع مفاهیم فلسفی و معقولات ثانیه را اصطلاحا اعتباری مينامند. اما ربط اين مفاهيم با مصداقشان تکویني است نه اعتباري، نسبت اين مفاهيم با مصداقشان يافتني است نه ساختني و وضعي.
2.ادراکات وهمي و خيالي
برخي از مفاهيم با تصرف در مفاهيم ديگر و ترکيب آنها وضع ميشوند. شاعر مفاهيمی را که از جاهای مختلف گرفته است با قوه متصرفه خود ترکيب میکند و مفاهيم جدیدي میسازد. بدون این که عینیت و مصداق داشته باشند. اینها ترکیبات اعتباری شاعرانه است. وجود ندارد اما وجود ذهنیاش منشأ اثر میشود. انسان را تحریک میکند. به عنوان نمونه براي تحريک خردسالان به غذا خوردن، غذا را به اشياي خارجي تشبيه ميکنند يا هيجانات طفل مثل حسادت او را تحريک ميکنند و او را به خوردن غذا وادار ميکنند. اين دسته از مفاهيم را نيز اعتباري مينامند.
اعتباریهای وهمي و خيالي خود بر دو گونه است. یک قسم شاعرانه و يک قسم براي عمل، زندگي و ايجاد است. اعتباريات شاعرانه مصداق ندارد اما تحريک افراد را مورد توجه قرار ميدهد و موجب بروز رفتارهاي ويژهاي ميشود. اما اعتباريات قسم دوم، که شاعرانه نیست بلکه مهندسانه است، ايجادي است. اين افراد که ذهن خلاقی هم دارند یک مجسمه يا يک نمای زیبا را تصور ميکنند و سپس آن را ميسازند و ايجاد مينمايند.
3.مصاديق اعتباري
اعتباری بودن مفهوم با اعتباری بودن مصداق تفاوت دارد. دو قسم قبلي مفاهيم اعتباري بودند و اين قسم، مصداق اعتباري است. مفهوم زوجيت يا رياست اعتباري از اين سنخ است. سر و بدن انسان یک ربط تکوینی دارند. اما اگر شخصي را به منزله سر، و خود را به عنوان بدن در نظر بگيريم، ميگوييم ايشان رئيس ما هستند. یعنی رئیس بودن ایشان را تصور میکنیم. حال اگر اين نحوه رابطه را تحقق بخشيم، ميشود مصداق اعتباري. هرچه ایشان گفت اطاعت ميکنيم. این اعتباری است، اما اثرش از تکوینی هم محکمتر است. برخي جان ميدهند اما دست از اطاعت رهبرشان بر نميدارند. اين قسم اعتباريات با اراده انسان پيوند عميقي دارند به طوري که اگر اراده انسان را برداريم، وجود نخواهند داشت.
اما ربط اين قسم مفاهيم با مصداق آنها (که هر دو اعتبارياند) دیگر اعتباری نیست. به عنوان نمونه ربط لفظ زوجیت با مفهوم آن اعتباری است. مصداق زوجيت هم اعتباري است. اما نسبت مفهوم زوجیت با مصداق آن تکويني است. این که این دو نفر را یک زوج به حساب ميآوريم و بقیه را یک زوج اعتبار نمیکنیم، يا این فرد واجب النفقه آن ديگري است، ديگر اعتباري نيست. یعنی نميتوان براي مفهوم زوجیت و نه براي لفظش یک مصداق دیگری ذکر کرد.
تفاوت اين قسم با دو قسم قبلي اين است که در اين قسم ابتدا مفهوم را ادراک ميکنيم و بعد مصداق را محقق میکنیم . تا معنای زوجیت ادراک نشود و قصد ايجاد نشود، اصلا زوجیت محقق نمیشود. اما در موارد قبلي اول مصداق را میبینیم بعد مفهوم را. یا اگر ابتدا مفهوم را ادراک کرديم و بعد مصداقش را ایجاد نموديم، ایجادش از نوع ایجاد اعتباری نیست. ایجادش تکوینی است. مثل مهندسی که اول خانه را تصور میکند بعد میسازد.
اما بايد توجه داشت که مصداق اعتباری، مفهومش هم اعتباری است. مثل مفهوم مالکیت. ابتدا رابطهاي ميان مال و مالک تصور ميشود، بعد به آن عمل شود. مصداقش عمل کردن به این مالکیت است. اعمال اراده میکنيم. اما مفهومش قبل از این که اسبابش را فراهم کنيم بايد تصور شده باشد. تمام قوانین راهنمایی را ابتدا تصور و جعل میکنند. بعد مورد عمل قرار ميگيرد.
اعتباريات ادراکي و ايجادي
اعتباریات از منظر علامه طباطبایی دو شأن دارد. یک شأن، شأن ادراکی و یک شأن، شأن ایجادی است و باید محقق شود. خود ایشان اين تفکیک را انجام نداده چون در این مقام نبوده است، اما آن را درست میداند. بسياري از افراد، همه مباحث اعتباريات علامه را به آن بخش از اعتبارياتي که با اعتبار انسان به وجود ميآيد، تقليل دادهاند. اما علامه فقط این را نمیگوید. از منظر علامه، حقایق اجتماعی اعتباریاند یعنی مصادیقش اعتباریاند. خود این مفاهيم اعتباری است. این مصاديق، اعتباری است. اما ربط این مفاهيم با این مصاديق اعتباری نیست.
نسبت کنش و اعتباريات
ما بسياري از معاني و زبان را ميسازيم. نظام اجتماعي اعتباري است. مناسبات و روابط اجتماعي اعتباري است. اصلا ما بدون اعتباريات قادر به زندگي نيستيم. همين که میخواهیم زندگی کنیم، تعامل کنیم و کاری انجام دهیم، باید ابتدا اعتبار کنیم تا آن کار را انجام بدهیم. این «باید» که از سنخ وجود نیست. یعنی من باید این کار را انجام بدهم یعنی ضرورت دارد. من تشنه هستم، حقیقی است. اما من باید آب بخورم، اعتباري است. اول باید ربط ضرورت را با فعل خودم اعتبار کنم بعد هم ایجادش کنم. بايد شوق ایجاد شود تا عملي صورت گيرد. تا قبل علامه میگفتند شوق مؤکد. علامه یک چیز دیگر هم در مقدمات فعل مطرح کرد. فعل با ادراک، احساس، شوق، شوق مؤکد و بعد اعتبار، محقق ميشود. این اعتباری است، اما وجود دارد. ما ايجادش کردهايم و وجودش روی دوش اراده و آزادی ما قرار دارد. این وجود اثر هم دارد.
اشکالات مکتب کنش متقابل نمادين
در مکتب کنش متقابل نمادین، معاني مورد توجه است و اين که ما معاني را اعتبار ميکنيم و ميسازيم. براي ربط لفظ با معنا، حوزه اعتباريات و عرصه کنش مثالهايي میزنند و ميگويند اينها اعتباري است. شواهد تجربي هم از تغيير قواعد، قوانين و مقررات ارائه ميکنند. معتقدند همه اينها را انسان براي تامين نيازهاي خود، اعتبار ميکند و اگر انسان اعتبار نکند نخواهند بود. و نتيجه ميگيرند چيزي که انسان ميسازد، غير از رابطهاي که با هدف دارد، درست و غلط هم برنميدارد. سخن نظريهپردازان مکتب کنش متقابل تا اينجا درست است. در حرفهای پیرس این سخن به همه عرصهها تعمیم داده نميشود اما بعدا این تعمیم رخ میدهد که معانی همگي اعتبار است و اعتبارها هم بین افراد به خاطر نیازهای اجتماعی ساخته میشود.
تعميم مذکور صحيح نيست. اين برداشت در خصوص آن دسته از اعتبارياتي که با مصداقش رابطه تکويني دارد، درست نيست. همه حقايق و معاني را و نسبت مفهوم و مصداق را در بر نميگيرد. اصلا محال است ما با اعتبار شروع کنیم. حتی وقتی که اعتبار را در یکی از مقاطع انجام میدهیم این متوقف بر مفاهیم غیر اعتباری است چه در مقام تصور چه در مقام تحقق. بعد از تحقق هم آثار غیر اعتباری بار میشود. اگر قرار بود با اعتبار کار تمام شود چرا این معنا را میسازیم و خودمان را به زحمت میاندازیم. ربط بین معنایی که ما ساختیم با نتیجه دیگر اعتباري نیست. و الا نتيجه را هم اعتبار میکردیم و کار تمام ميشد. برای سیر شدن از ابتدا اعتبار ميکرديم که سير شدهايم. اما اين امکان ندارد زيرا نتيجه و پيامد اعتباري نيست.
وینچ نيز تحت تاثير ويتگنشتاين متاخر، ميگويد همه قواعد اعتباری است. تمام اینها بازی است. اصلا تمام علم یک بازی اعتباری است. فلسفه، دین، حقوق و شعر یک بازی اعتباری است. مفاهیم علمی هم اعتباراتی است که ما ایجاد کردهايم. زيرا این مفاهیم ما را بر عالم مسلط میکنند. مثالهايي که معمولا به کار ميبرند، معمولا درست است. اما شتاب زده میخواهند این ادعا را تعمیم دهند. بايد از ايشان پرسيد که آیا ربط مفهوم و مصداق هم اعتباری است؟ خیر. در مکتب کنش متقابل نمادین و وینچ و شاید در اتنومتودولوژی هم این طور باشد که همه امور و مفاهیم و معانی را انسان در مناسبات اجتماعی میسازد. يعني برساخته است نه بریافته. اما پدیدارشناسی ميگويد معانی یافتنی است نه ساختنی.
برخي از بزرگان راجع به معناي اخير اعتباري سخني نگفتهاند. چون علامه بحث اعتباريات را به لحاظ اداراکات بیان کرده است به مصاديق ادراکات توجه نکردهاند. و چون ادراکات اعتباري موجود به وجود ذهنی هستند نتيجه گرفتهاند که اعتباریات وجود ندارد. مثلا جامعه چون وجود اعتباری دارد یعنی وجود ذهنی دارد. اما اگر توجه شود که ادراکات اعتباري مقدمه این اعتباريات عيني است و علامه عمده صدق کارش روی این اعتبارات عینی است و این اعتبارات وجود دارد، بحث به گونهاي ديگر رقم ميخورد. زيرا «الوجود اما حقیقی یعنی منصرف غیر مقید بأراده الانسان و علمه» و «اما ان یکون مقیدا باراده الانسان بلکه محققا و مقوما علی اراده الانسان و علمه» يعني وجود يا حقيقي و غيرمقيد به اراده و علم انسان است و يا وجود مقيد به اراده بلکه محقق به اراده و علم انسان است. یعنی قوامش اصلا به اراده انسان است یعنی وجود دارد، آثار هم دارد. اتفاقا وجودش هم مجرد است. تجردش هم تجرد برزخی است. چون مجرد شد، جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاست. لذا این وجود حشر دارد نشر دارد. پاي حساب و ميزان برده ميشود. ميگويد: من عمل تو هستم که با تو میمانم. اینها بحثهای وجود شناختی اعتباريات است. انديشمندان غربي به اعتباريات و کارکردهای سکولار و دنیایی آن توجه کردهاند. اما اصلا بحثهای وجود شناختی درباره اعتباريات ندارند. بحثهای آنتولوژیک ندارند. اعتباري مجرد است یا مادی؟ ذهنی است یا عینی؟ احکام وجود به ماهو وجود چیست؟ آیا مجرد است و تجرد تام دارد یا برزخی؟ اگر این بحثها را میکردند، یک عقبهای را تأمین میکرد برای بحثهای اجتماعی.
در حرکت جوهریِ انسان همیشه باید کمالی روی کمال بیاید. تا قبل از انسان هم کمال روی کمال میآيد. اما از انسان به بعد اين تحول جز با اراده محقق نمیشود. یعنی فاصلهی جایی که شما هستید با حرکت جوهری تا بخواهید به حق سبحانه و تعالی برسید، جز با اراده و اختیار شما و با اين وجودهاي اعتباري طی نمیشود. از اینجا تا آنجا میخواهید کمال پیدا کنید این کمال «لا اکراه فی الدین»، با اکراه طی نمیشود. هیچ کس را با زور به بهشت نمیبرند. ناگزیر یکی از این دو تا راه را میروید. اما شمايید و عمل خودتان.
وجود اعتباری از وجود مادی مهمتر است. این عین سیلان و عین زمان است. چون جسمانیه الحدوث است در زمان ایجاد میشود به لحاظ وجود مادی ما، اما مستقل میشود چون وجود مجرد دارد. استفادههای دیگری هم میتوان از اين نظريه برد. بر اساس بحث اتحاد عاقل و معقول يا عالم و معلوم، همه به صورت جمعي در یک وجود اعتباری با هم متحد ميشويم و از اين طريق جامعه، وجود پیدا میکند. او میشود روح و حقیقت ما و همه با او محشور میشويم.
منبع: فصلنامه تخصصی علوم انسانی اسلامی صدرا، سال پنجم، شماره 19، پاییز 1395، 82 – 77.
[1] . عضو هيات علمي گروه جامعهشناسي در موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
منبع:
فصلنامه تخصصی علوم انسانی اسلامی صدرا، سال پنجم، شماره 19، پاییز 1395، 82 – 77.